ریحانه ریحانه ، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 5 روز سن داره

ریحانه کوچولو نابغه بزرگ فردا

دست تو دماغ دیگران نکن!

آخه بچه برو بگیر بخواب دیگه...اصلا اگه من گذاشتم از این به بعد سال تحویل بیفته نصفه شب؟! من موندم تو ماشاله انقدر انرژی رو از کجا میاری آخه؟ نبین ما بیداریم...کم کمش یه 20 سالی از شما بزرگتریم. کوچیکی گفتن ، بزرگی گفتن ! ( چقدر هم که تو حساب میبری از بزرگترت ) راستی این دومین سال تحویلی هست که تو فرشته کوچولو پیش مایی... یادش بخیر پارسال اینموقع 5 ماهت بیشتر نبود. اون زمان هیچکدوممون فکر نمی کردیم بعد یک سال قراره انقدر شیطون بشی. از الان دارم فکر میکنم شب سال تحویل 1391 قراره چه بلایی سرم بیاری.امسال که سنگ تموم گذاشتی قربونت برم...یه هفته اول سال 90 رو بدون گوشی سپری کردم ، آخرش هم با پرداخت 46350 تومن وجه رایج مملکت تونستم درستش کنم.مطمئن...
26 ارديبهشت 1390

تا میتونی بخند

خوشگلم امروز که اومده بودی وقت نکردم خیلی باهات بازی کنم. اما ارزشش رو داشت که بخاطر دیدنت از کارم بزنم و خونه بمونم. نمیدونم امروز یهو چی به دستت خورد که گریه ات گرفت؛ منم نامردی نکردم و تو همون حالت ازت عکس گرفتم. آخه گریه کردنات هم نازه     اما خاله الان تا میتونی بخند...بزرگ که بشی انقدر موضوع واسه گریه کردن داری که اصلا خندیدن فراموشت میشه! پس بخند گلکم...ببین با خنده چه ناز میشی   ...
26 ارديبهشت 1390

دلم تنگیده برات...

الان چند روزی میشه که با مامان و بابا و دایی و زن داییت رفتی مسافرت. آخه بچه از الان داری بی معرفت میشی؟ نمیگی دل خاله واست تنگ میشه؟ اصلا بدون من مسافرت بهت خوش میگذره عزیز دلم؟ انگار این روزها فقط باید با دیدن عکسهات دل خودم رو خوش کنم. میبینی هنوز 2 سال هم نشده که اومدی اما خفن تو دل همه جا کردی...آخی شب قبل از اینکه برید سفر اومده بودی خونه ما ، همچین بفهمی نفهمی مریض بودی قربونت برم. (تو هم مثل خاله ات هی چشم میزنن ) یادته اون شب وقتی اومدی خونه همش میخواستی مامان بزرگت رو ببینی و بغل کنی؟! انقدر گفتی مامان که دل هممون خون شد برات؛ آخه مامان بزرگت نبود.وقتی هم که اومد تو دیگه خوابیده بودی. وقتایی که مریض میشی آروم میشی اونقدر که دلم برا...
9 ارديبهشت 1390
1